انا لله - همه آنچه که خدا آفریده، از وجود خودش آفریده؟ یعنی سگ وخوک که نجس هستند نعوذبالله از وجود خداست؟ | |||
|
|||
مشکل ذهن اینجاست که گمان دارد این «از» به معنای جزء و یا قطعه و تکه است، نه به معنای فاعلیت. خداوند متعال مرکب نیست که تجزیه شود و بدین معنا از وجود خودش چیزی بیافریند، بلکه از اوست، یعنی به امر اوست، تجلی اوست، خلق اوست. الف - دقت کنیم که هر چه قابل تجزیه باشد، حتماً مرکب است و هر مرکبی حتماً نیازمند است، چرا که به اجزای خودش محتاج میباشد و هیچ نیازمندی، که قطعاً محدود نیز هست، خدا نیست. اگر چه مثال کامل نمیباشد و در مثال نیز مناقشه نیست، اما اگر شما بفرمایید: «این غزل از حافظ یا سعدی است» معنایش این نیست که جزئی از وجود آنهاست، بلکه یعنی: تجلی علم، حکمت، ادبیات و ذوق شعری آنهاست. معنای «انا لله – ما از خداییم»، این نیست که ما جزئی یا قطعهای یا قطرهای از او هستیم، که این تصور غلط، به مثابهی جسمیت بخشیدن به خداوند سبحان و نیز مرکب و قابل تجزیه دانستن اوست که منتج به محدود و نیازمند دانستن او میشود و خداوند متعال از این اوصاف منزه است. «سُبحانَ اللهِ عَمّا یَصِفون». وقتی شناختیم که خداوند متعال «واحد» و «احد» است، یعنی ترکیب نیست و تجزیه نمیشود و وقتی شناختیم «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیء – چیزی مانند او نیست»، یعنی هیچ چیزی جزء یا تکهای از او نیست که مثل او باشد. در حالی که جزء هر چیزی، مثل همان چیز است. به عنوان مثال اگر یک ماده (مثلاً تک سلولی) به میلیونها جزء تقسیم گردد، همه آن اجزا، باز هم ماده هستند. بلکه «إنّا لله» یعنی: چنین نیست که ما خالقی نداشته باشیم و هستی ما عین ذاتمان باشد که در آن صورت «واجب الوجود» و کمال محض خواهیم بود و هیچ گونه تغییر و تحولی نیز به ما راه نخواهد داشت – و چنین هم نیست که خود به خود و بدون هیچ فاعل فیاضی خلق شده باشیم، که این هم مورد قبول عقل نیست، چنان چه شاهدیم هر موجودی معلولِ علت یا علل پیدایش خود است، پس خالقی داریم که واجب الوجود، هستی و کمال محض است و هر چه هست، آفریدهی اوست. ب – در مورد نجس و پاکی حیوانات و یا هر چیزی دیگری نیز دقت کنیم که در عالم آفرینش، خلقتِ نجّسی وجود ندارد. هر مخلوقی و هر جزئی در کارگاه هستی، حکمت، ضرورت و نقش وجودی خود را دارد. نجس، یعنی چیزی که اجتناب (دوری) از آن برای انسان لازم است، نه این که اساساً خلقتش نجس بوده است. یک سگ، برای انسان نجس است، نه برای جفت خودش، یا سایر حیوانات یا زمین. زهر یک حیوانی چون مار یا عقرب که برای خودش و برای محیط زیست بد نیست. وجود کفتار، شغال یا لاشخور که بد نیست و اگر نسلشان منقرض شود، حیات و زیست دچار مشکلات عدیدهای میگردد. لجن یا فضولات حیوانات نیز برای این چرخه لازم و ضروری است. همین خونی که مایه حیات انسان و حیوان است، اگر از رگها و مویرگها و سپس پوست خارج شود، نجس تلقی میگردد، یعنی انسان باید از لمس آن اجتناب کند و اگر لمس شد، تطهیر کند. الکل گیاهان و میوهها (انگور، سیب، پرتقال و ...) که ذاتاً پلید نیستند، حتی نجس هم نیستند، بلکه اگر مبدل به شراب گردند، نجس محسوب شده و نوشیدن آنها نیز حرام است. نتیجه: پس، چنین نیست که گمان شود هر چه هست، خود خدا یا جزیی از خداست، بلکه خلق اوست. لذا جا ندارد که ذهن گمان کند، پس آیا [العیاذ بالله] نجسی سگ یا خوک به خدا بر میگردد؟ در ثانی حتی انسان کامل نیز قابلیت و صلاحیت این را ندارد که خدا و یا جزئی از خدا محسوب گردد و این گمانِ خطا، انسان را به کفر و شرک اعتقادی میکشاند. |